چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست