خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست