سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
حسین، کشتهٔ دیروز و رهبر روز است
قیام اوست که پیوسته نهضتآموز است
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود
دنیاست چو قطرهای و دریا، زهرا
کی فرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟