ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت