در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو