در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقدَر در یاد او غرقم که اصلاً نیستم
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
خدا میخواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد