با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد
این سفر با کولهباری مختصر آغاز شد
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام
این سواران کیستند انگار سر میآورند
از بیابانِ بلا، گویا خبر میآورند
عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من
پنجمین خورشید تا گل کرد در شبهای من