کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست
سیاهجامۀ سوگت لباس فاخر ماست
حسود حُسن تو برگ گل است، شبنم هم
اسیر عصمت تو آسیهست، مریم هم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را