امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
زندان تیره از نفسش روشنا شده
صد یاکریم گاه قنوتش رها شده
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
ای آفتاب حُسن به زیباییات سلام
وی آسمان فضل به داناییات سلام