عطر بهار از سر کوه و کمر گذشت
پروانهوار آمد و پروانهتر گذشت
ای ماه، ای چراغ فروزان راه من
ای آشنای زمزمه و اشک و آه من
با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست
امشب جهان به چشم اتاقم سیاه نیست
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
این سجدهها لبالب چرت و كسالتاند
این قلبهای رفته حرا بیرسالتاند
اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حکم تو ذرات، در سجود
روی تو برده رونق ماه تمام را
مجذوب کرده جلوهٔ تو خاص و عام را
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
دلمردهایم و یاد تو جان میدهد به ما
قلبیم و بودنت ضربان میدهد به ما