امشب که نرگسها اسیر دست پاییزند
کوکب به کوکب در عزایت اشک میریزند
تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
در سجدۀ خود شور این آیینهکاری را
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی