عالم و فاضل و فرزانه و آزاداندیش
خالص و مخلص و شایسته و وارسته ز خویش
خطبۀ خون تو آغاز نمازی دگر است
جسم گلگون تو آیینۀ رازی دگر است
مثل گل بدرقه کردیم تنی تنها را
و سپردیم به خاک آن همه خوبیها را
ای صفای حرم یار! کجای حرمی؟
حرم از عطر تو سرشار! کجای حرمی؟
زیر پا ریخته اینبار کف صابون را
کفر، انگار نخوانده است شب قارون را
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات