عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
گفتا بنویس تا سحر، نامۀ عشق
با دیدۀ پُر ابر، سفرنامۀ عشق
دیدیم جهان بیتو به بن بست رسید
هر قطره به موجها که پیوست رسید
عید است و دلم خانۀ ویرانه بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا
شور سفر کربوبلا در سر توست
برخیز، گذرنامه، دو چشم تر توست
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش