گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
ناگاه دیدم آن شب، در خواب کربلا را
نیهای خشکنای صحرای نینوا را
سحر چون پیک غم از در درآید
شرار از سینه، آه از دل برآید
خوشا از دل نَم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن
دل نیست اینکه دارم گنجینهٔ غم توست
بیگانه باد با غیر این دل که محرم توست