آیینه بود و عاقبت او به خیر شد
دل را سپرد دست حسین و «زهیر» شد
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
اجل چون سایهای دور و برش بود
و شمشیر بلا روی سرش بود
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی
چه شب است یا رب امشب كه شكسته قلب یاران
چه شبى كه فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران