عطر بهار از سر کوه و کمر گذشت
پروانهوار آمد و پروانهتر گذشت
ای ماه، ای چراغ فروزان راه من
ای آشنای زمزمه و اشک و آه من
عشقت مرا دوباره از این جاده میبرد
سخت است راه عشق ولی ساده میبرد
این سجدهها لبالب چرت و كسالتاند
این قلبهای رفته حرا بیرسالتاند
ما را که غیر داغ غمت برجبین نبود
نگذشت لحظهای که دل ما غمین نبود
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم
آن بادهای که روز نخستش نه خام بود
یک اربعین گذشت و دوباره به جام بود
دلمردهایم و یاد تو جان میدهد به ما
قلبیم و بودنت ضربان میدهد به ما