جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته
آسمانها را در این ایوان، مجاور ساخته
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
آنچه از من خواستی با کاروان آوردهام
یک گلستان گل به رسم ارمغان آوردهام