شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
تا صبح علی بود و مناجات شَبش
در اوج دعا روح حقیقتطلبش
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غمزده در چشمم آشناست
دلا! بسوز که هنگام اشک و آه شدهست
دو ماه، جامهٔ احرام ما، سیاه شدهست
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست
در سینهٔ آیینه، جز آیین صفا نیست
چه شب است یا رب امشب كه شكسته قلب یاران
چه شبى كه فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران