غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غمزده در چشمم آشناست
روز عاشوراست
کربلا غوغاست
دلا! بسوز که هنگام اشک و آه شدهست
دو ماه، جامهٔ احرام ما، سیاه شدهست
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست
در سینهٔ آیینه، جز آیین صفا نیست
چه شب است یا رب امشب كه شكسته قلب یاران
چه شبى كه فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران