رسیده از سفر عشق، نوبر آورده
تبرکی دو سه خط شعر بیسر آورده
دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود