من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جر حسین، برابر نداشتم
ای آفتاب طالع و ای ماه در حجاب!
ای بدرِ نور یافته در ظلِّ آفتاب!
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
لختی بیا به سایهٔ این نخلها رباب!
سخت است بیقرار نشستن در آفتاب!
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یکدم سپر شوند برای برادرش