زهرای حزین، ز گرد راه آمده بود
جبریل، غریق اشک و آه آمده بود
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
ای تیر مرا به آرزویم برسان
یعنی به برادر و عمویم برسان
از لشکر کوفه این خبر میآید
زخم است و دوباره بر جگر میآید
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
شاید که برای تعزیت میآید
تشییع تو را به تسلیت میآید
باید دل خود به عشق، پیوند زدن
دم از تو، تو ای خون خداوند! زدن
آن جمله چو بر زبان مولا جوشید
از نای زمانه نعرهٔ «لا» جوشید
در دشت بلا که خاک از خون تَر بود
یک باغ پر از شکوفهٔ پرپر بود
در نام رقیه، فاطمه پنهان است
از این دو، یکی جان و یکی جانان است