خفتهست آیا غیرت این بوم و بر؟ نه
افتاده است از دست ما تیغ و سپر؟ نه
حالا که باید مثل یک مادر بیایم
یارب! کمک کن از پس آن بر بیایم...
سر در بغل، باید میان جاده باشی
پیش از شهادت هم به خون افتاده باشی
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته