رسیده از سفر عشق، نوبر آورده
تبرکی دو سه خط شعر بیسر آورده
دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
نسیم صبح بگو چشمهٔ گلاب كجاست
صفای آینه و روشنای آب كجاست
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده