از بستر بیماری خود پا شدنی نیست
بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست
این دشت پر از زمزمۀ سورۀ نور است
این ماه مدینهست که در حال عبور است
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
در شهر مرا غیر شما کار و کسی نیست
فریاد اگر هم بکشم دادرسی نیست
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
گل، دفتر اسرار خداوند گشودهست
صحرا ورق تازهای از پند گشودهست