با گریه نوشت... با چه حالی میرفت
آن توبهسرشت... با چه حالی میرفت
زیبایی چشمهسار در چشمش بود
دلتنگی و انتظار در چشمش بود
شوریدهسری مسافری دلخسته
مانند نماز خود، شکسته بسته...
اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
همچون شب قدر، قدر نامعلومی
دارد دل ما راه نجاتی دیگر
در مشهد و در قم، عتباتی دیگر