بر روی دوشت کیسه کیسه کهکشان بود
منظومههایی مملو از خرما و نان بود
حالا که باید مثل یک مادر بیایم
یارب! کمک کن از پس آن بر بیایم...
لب باز کردی تا بگویی اَوّلینی
آری نخستین پیرو حبلالمتینی
از بدر، از خیبر علی را میشناسند
یاران پیغمبر علی را میشناسند
اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور
آیینهای، آیینهای سر تا به پا نور
هرچند در پایان حج آخرین است
«من کنتُ مولا...» ابتدای قصه این است
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته