فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
تو کیستی که در اندیشۀ رسول خدایی
فروغ چشم حبیبی و چلچراغ هدایی
ای آنکه نور عشق و شرف در جبین توست
روشن، سرای دل ز چراغ یقین توست
هرکه میداند بگوید، من نمیدانم چه شد
مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد
غالب شده بود ترس بر عرصۀ جنگ
پر بود تمام معرکه از نیرنگ
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
چشم وا کن اُحُد آیینهٔ عبرت شده است
دشمن باخته بر جنگ مسلط شده است