اگر وطن به مقام رضا توانی کرد
غبار حادثه را توتیا توانی کرد
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایۀ آن سرو روان ما را بس
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش