خم میشوم تا گامهایت را ببوسم
بگذار مادر جای پایت را ببوسم
اسفندِ امسالین چرا پَر، وا نکردی؟
پرواز در این ماهِ بیپروا نکردی
«یا صاحبی فی وحدتی» یاور ندارم
با تو ولی باکی از این لشکر ندارم
چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت
باید که از چشمان او با هر زبان گفت
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی