به جز دریغ، چه از دست من برآمده است؟!
مرا به غزه ببر، طاقتم سرآمده است
کمک کنید به نوباوگان جنگزده
به آهوان هراسیدۀ پلنگزده
هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی
تو جلوهگاه مقامات انبیا بودی
چقدر ها کند این دستهای لرزان را؟
چقدر؟ تا که کمی سردی زمستان را...
مگر نه اینکه همان طفل غزه طفل من است
چرا سکوت کنم سینهام پر از سخن است
مخواه راه برای تو انتخاب کنند
که با فریبِ دلت، عقل را مجاب کنند
چرا چو خاک چنین صاف و ساده باید مرد؟
و مثل سایه به خاک اوفتاده باید مرد؟
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شدهاند
خودآگهان که ز خون گلو، وضو کردند
حیات را، ز دم تیغ جستجو کردند
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف