گل میکند لبخند تو مهمان که میآید
باز است آغوش تو سرگردان که میآید
آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
آن روزها دیوار هم تعبیری از دَر بود
در آسمان چیزی که پَر میزد، کبوتر بود...
مانند باران بود و بر دلها ترنّم داشت
مانند چشمه لطف سرشارش تداوم داشت
از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید