گفتی شب تیره ماه را گم نکنیم
در ظلمت، خیمهگاه را گم نکنیم
ای چشم! از آن دیدۀ بیدار بخوان
ای اشک! از آن چشمِ گهربار بخوان
والایی قدرِ تو نهان نتوان کرد
خورشیدِ تو را نمیتوان پنهان کرد
ای خوانده سرود عشق را با لب ما
وی روح دمیده در تن مکتب ما
هی چشم به فردای زمین میدوزی
افتاد سرت به پای این پیروزی
آن روز که شهر از تو پر غوغا بود
در خشمِ تو هیبت علی پیدا بود