امروز دلتنگم، نمیدانم چرا! شاید...
این عمر با من راه میآید؟ نمیآید؟
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
با دردهای تازهای سر در گریبانم
اما پر از عطر امید و بوی بارانم
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم
غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند