مخواه راه برای تو انتخاب کنند
که با فریبِ دلت، عقل را مجاب کنند
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
ای خنجرِ آب دیده، ما تشنۀ کارزاریم
لببسته زخمیم اما در خنده، خونگریه داریم
ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم
سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم
در پیچ و خم عشق، همیشه سفری هست
خون دل و ردّ قدم رهگذری هست
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی