شکوهمند شهیدی که از نماز بگوید
به مُهر سجدۀ خونین هزار راز بگوید
حماسه بی زن و زن بی حماسه بیمعناست
که مرد بی مدد عشق در جهان تنهاست
این دشت پر از زمزمۀ سورۀ نور است
این ماه مدینهست که در حال عبور است
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
دور و بر خود میكشی مأنوسها را
اِذن پریدن میدهی طاووسها را
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
کو آن که طی کند شب عرفانی تو را
شاعر شود حقیقت نورانی تو را