گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
این دشت پر از زمزمۀ سورۀ نور است
این ماه مدینهست که در حال عبور است
به خون دیده، تر کن آستین را
به یاد آور حدیث راستین را
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
دور و بر خود میكشی مأنوسها را
اِذن پریدن میدهی طاووسها را
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است