میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
بر مزاری نشست و پیدا شد
حس پنهان مادر و فرزند
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
دور تا دور حوض خانهٔ ما
پوکههای گلوله گل دادهست