روز تشییع پیکر پاکش
همه جا غرق در تلاطم بود
توفان و باد و خورشید
بیداد کرد آن سال
گرچه درمانده و خستهام من
دل به مِهر رضا بستهام من
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
دم به دم تا همیشه قلب پدر
با نفسهای تو هماهنگ است
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
الغرض! فیض خاص گشت تمام
سهم ما باز، فیض عام شده است