نوحهسُرای حریم قدس تو هستی
مویهکناناند انبیا و ملائک
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
نوزده سال مثل برق گذشت
نوزده سال از نیامدنت
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
کاروان رفت و اهلِ آبادی
اشک بودند و راه افتادند
دور تا دور حوض خانهٔ ما
پوکههای گلوله گل دادهست
شب آخر هنوز یادم هست
خیمه زد عطر سیب در سنگر