در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
آه ای شهر دوستداشتنی
کوچه پس کوچههای عطرآگین
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
کاروان رفت و اهلِ آبادی
اشک بودند و راه افتادند
من به پابوسی تو آمدهام
شهر گلدستههای رنگارنگ