امشب شکوه عشق جهانگیر میشود
روح لطیف عاطفه تصویر میشود
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود
در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود
ناگاه دیدم آن شب، در خواب کربلا را
نیهای خشکنای صحرای نینوا را
آخر ماه صفر، اول ماتم شده است
دیدهها پر گهر و سینه پر از غم شده است
حضرتِ عباسی آمد شعر، دستانش طلاست
چشم شیطان کور! حالم امشب از آن حالهاست!
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد
خدا که در حرم امن خویش راهت داد