از جهانی که پر از تیرگی ما و من است
میگریزم به هوایی که پر از زیستن است
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
«اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها»
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
یک پرده در سکوت شکستم، صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم، دعا شدم
از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید