او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
ای کوی تو، کعبۀ خلایق
طالع ز رخ تو، صبح صادق
میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید