چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی
نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری
سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
دل مباد آن دل که اهل درد نیست
مرد اگر دردی ندارد، مرد نیست