چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی
نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری
سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
ای به بقیع آمده! هشیار باش
خفته چرا چشم تو؟ بیدار باش
«چه کربلاست! که عالم به هوش میآید
هنوز نالهٔ زینب به گوش میآید»