در هر گذری و کوچه و بازاری
پهن است بساطِ حرصِ دنیاداری
از جاری لطف آسمانها میگفت
از رحمت بیکران دریا میگفت
اینجا دل سفرهها پر از نان و زر است
آنجا جگر گرسنهها، شعلهور است
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
ای مانده به شانههایتان بار گران
ای چشم به راهتان دمادم نگران
هر میدان شعبه... هر خیابان شعبه...
این شعبۀ اوست بدتر از آن شعبه
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
در راه خدا تن به خطر باید داد
در مقدم انقلاب سر باید داد