خدا در شورِ بزمش، از عسل پر کرد جامت را
که شیرینتر کند در لحظههای تشنه کامت را
وقتی به نماز صبح آخر برخاست
فریاد ز مسجد و ز منبر برخاست
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
اگرچه داد به راهِ خدای خود سر را
شکست حنجر او خنجر ستمگر را
چون لاله به ساحت چمن میسوزم
با یاد تو پاره پاره تن میسوزم