نور با آینه وقتی متقابل باشد
ذره کوچکتر از آن است که حائل باشد
زیبایی چشمهسار در چشمش بود
دلتنگی و انتظار در چشمش بود
ای تشنه به سرچشمۀ احساس بیا
با دامنی از شقایق و یاس بیا
مانند گردنبند دورِ گردن دختر
مرگ اين چنين زيباست، از اين نيز زيباتر
شده نزدیکتر از قبل، شهادت به علی
اقتدا کرده به همراه جماعت به علی
دشمنان این روزها حرف دو پهلو میزنند
دوستانت یک به یک دارند زانو میزنند
منصوره و راضیّه و مرضیّه و زهرا
معصومه و نوریّه و صدّیقۀ کبری
لبتشنهای و یادِ لب خشک اصغری
آن داغ دیگریست و این داغ دیگری