کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم
هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم
غمگین زمین، گرفته زمان، تیرهگون هواست
امروز روز گریه و امشب شب عزاست
امشب از آسمان چشمانت
دستهدسته ستاره میچینم
ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم